اهل چاحانم
پیشه ام کلاشی است
کاروبارم بد نیست
گاهگاهی قفسی میسازم
با کمی ماسه و خاک
وکمی هم سیمان
جای تیرآهنها ،لوله آب!
نام آن را مثلأ
میگذارم خانه
ومی اندازم آن را به شما!
"دوستانی دارم"
هم چون برگ درختند دو رو!
همه آلوده به صد حقه و نیرنگ و کلک
یکی از یارانم دلال است
هست استاد دغل بازی و خالی بندی
میکند رنگ یکی قورباغه
میفروشد به شما جای "ژیان"!
لاک پشتی را هم جای "فولکس"
دیگری محتکر است
که دوصد دفترو انبار به صد گوشه ایران دارد
همه نوعی کالا
میکند داخل انبار نهان
تاکه بفروشدشان ،خوب گران!
من برای مردم
خانه ها میسازم ،روی هوا
یا که بر گرده بی طاقت "راب"
یا براندیشه وارونه آب
روی رود کارون
مثل جدم قارون!
کار من دانی چیست؟
کلبه ای سست چو عهد زعما سازیدن!
بعد اندازیدن!
راب: مردم گیلان به حلزون ،"راب" میگویند.
|